کتاب «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»، نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید بهزاد همتی است که توسط « آذر همتی » نوشته شده است.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، کتاب «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»، نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید بهزاد همتی است که توسط « آذر همتی » نوشته شده است.این کتاب، در سال 1396 و در 1000 نسخه و در 128 صفحه روانه بازار کتاب شده است.

معرفی کتاب| «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»، نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید بهزاد همتی

 کتاب به شرح خاطرات شهید «بهزاد همتی» می پردازد. شهید والامقام در سال 1336 در کرمانشاه به دنیا آمد و در کنار برادر بزرگترش بهروز یکی از وزنه های انقلاب در کرمانشاه بودند. او در سال 1358در رشته فیزیک دانشگاه رازی پذیرفته شد اما پس از انقلاب فرهنگی به دیواندره کردستان رفت و برای خدمت به محرومین به عنوان بخشدار دیواندره به ایفای وظایف خویش پرداخت اما به دست گروهک های ضد انقلاب ربوده شد و پس از تحمل شکنجه ، با گلویی بریده شده به دیدار معبود شتافت .

دوست و رفیقش شهید سید حمید محمدی نیز که شهردار دیواندره بود پیش از او توسط همین عناصر ضد انقلاب به شهادت رسید. شهادت این دو عزیز نشان داد که چگونه خون سنی و شیعه برای دفاع از استقلال و جمهوری اسلامی در هم آمیخته شد تا راه نفاق و نفوذ بسته شود.

برشی از کتاب

روز سوم بالاخره گفتند پیکر بهزاد اطراف شهر دیواندره پیدا شده، بهزاد با تمام توان مشغول خدمت رسانی به مردم از قبیل ساخت حمام، مسجد، مدرسه، بلوار کشی و آب و برق رسانی بود. شرایط ناامنی هم حاکم بود به طوری که به منزل یکی از دوستان در آن طرف خیابان رفته بودیم، موقع برگشت باید از هر دو طرف امنیت را تامین می کردند تا ما بتوانیم به سرعت عرض خیابان را عبور کنیم من به خاطر پای مجروحم نمی توانستم سریع حرکت کنم بهزاد و سید حمید (شهید محمدی) زیر بغل های مرا گرفتند و به سرعت از عرض خیابان عبور دادند. سال 1360 به اتمام رسید و وارد سال نو شدیم. من معاونت نیروی سپاه درس kندج را به عهده گرفتم و بهزاد همچنان در مسئولیت بخشداری در منطقه پر خطر دیواندره مشغول بود.

فروردین ماه 1361 برای مرخصی به کرمانشاه رفته بودیم با هم به گلزار شهدای شهر رفتیم. بهزاد به من گفت یک دختر خوب برایت سراغ دارم اگر تصمیم به ازدواج داری تا معرفی کنم.  پیشنهاد داد که مراسم عقدمان با هم برگزار شود. همانطور که در گلزار قدم می زدیم به قبر شهید وحید بروجردی رسیدیم که یک قبر خالی کنارش بود. بهزاد انگار آنجا پایش لرزید، توقف کرد و گفت حس خاصی دارم . بعدها که به شهادت رسید با تعجب دیدم که در همان قبر خالی خاکش کردند .

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده